۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

با تو - بى تو

دوست داشتن بي هيچ تعلقى را دوست دارم ، حس زيباى حركت دستانت روى اندامم ، نگاه كردن به چشمانت وقتى دست در گردنت آويخته ام در حالى كه روى پنجه هاى پاهام بلند شدم و با اينحال باز تو مجبورى خم شى تا لبانت ، لبهايم را لمس كنند ، طعم دلنشين بوسه هايت را كه كوتاه ولى پشت هم ميبوسى ، انگار كه حل ميكنى من رادرخودت .
در كنارت بودن و با تو بودن را دوست دارم ؛ با تو ماندن را ...اما نه ... تاب موندن خيلى وقته كه ديگه در من نيست ، من زن لحظه هام ، عاشقى پيشه ام و انديشه ى همواره رفتن تنها دليل بودنم ،
عشق ماندگار بزرگترين دروغ انسانهاست ، بوى گند روزمرگى ميدهد ، بوى يأس آور عادت ؛
عشق بى قيد را دوست دارم ، حس شهوت انگيز هماغوشى سراسر هوس و بيقرارى تنهاى تب دار در هم آميخته و آرامش رخوت انگيز در پس نفسهاى تند لذت بخش و بوسه هاى سپاس؛
حس رفتن بى هيچ قرار بازگشتى ، و خواهش ناگفته ى " بمان" از پس نگاه تو؛
رفتن و رفتن و خاطره شدن و خاطره ساختن .
تقسيم تنهايى هايم با خاطرات .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر